شبی را

سکوتی را

ریزش یک قطره اشکی را

برایت آرزو دارم…!

که شاید یاد من باشی

 

 

مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست

تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست

واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس

طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست

 

.

 

صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم

تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم

دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود

مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم

 

 

جز نقش تو در نظر نیامد ما را

جز کوی تو رهگذر نیامد ما را

خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت

حقا که به چشم در نیامد ما را

 

 

روز وصل دوستداران یاد باد

یاد باد آن روزگاران یاد باد

گر چه یاران فارغند از یاد من

از من ایشان را هزاران یاد باد

 

.

 

قفس یعنی دهان من

وقتی زبانم

روی اسم تو قفل می شود . . .


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها